دفع بلا کردن. دور کردن بلا. دور داشتن بلا: که جبر خاطر مسکین، بلا بگرداند. (گلستان). دعای زنده دلانت بلا بگرداند غم رعیت درویش بردهد شادی. سعدی. میسوزم از فراقت رو از جفا بگردان هجران بلای من شد یارب بلا بگردان. حافظ (ازآنندراج)
دفع بلا کردن. دور کردن بلا. دور داشتن بلا: که جبر خاطر مسکین، بلا بگرداند. (گلستان). دعای زنده دلانت بلا بگرداند غم رعیت درویش بردهد شادی. سعدی. میسوزم از فراقت رو از جفا بگردان هجران بلای من شد یارب بلا بگردان. حافظ (ازآنندراج)
بازگشت دادن. ارجاع. برگرداندن. برگشت دادن. پس فرستادن: برو همچنان بازگردان شتر مبادا کزو سیم خواهیم و در. فردوسی. مرا بازگردان که دور است راه نباید که یابد مرا خشم شاه. فردوسی. و بزرگان فرس رسولی بمنذر فرستادند تا پسر را بازگرداند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 75)، رفتار سریع. (آنندراج) (منتهی الارب)، شی ٔ. چیز: ماعنده بازله، یعنی نیست نزد او چیزی از مال. لم یعطهم بازله. مابقیت عندهم بازله، ای واحده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، شتر نه ساله. (منتهی الارب) : چون بسال نهم درآید (بچه ناقه) بازل و بازله گویند. (تاریخ قم ص 177). و رجوع به بازل شود
بازگشت دادن. ارجاع. برگرداندن. برگشت دادن. پس فرستادن: برو همچنان بازگردان شتر مبادا کزو سیم خواهیم و دُر. فردوسی. مرا بازگردان که دور است راه نباید که یابد مرا خشم شاه. فردوسی. و بزرگان فرس رسولی بمنذر فرستادند تا پسر را بازگرداند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 75)، رفتار سریع. (آنندراج) (منتهی الارب)، شی ٔ. چیز: ماعنده بازله، یعنی نیست نزد او چیزی از مال. لم یعطهم بازله. مابقیت عندهم بازله، ای واحده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، شتر نه ساله. (منتهی الارب) : چون بسال نهم درآید (بچه ناقه) بازل و بازله گویند. (تاریخ قم ص 177). و رجوع به بازل شود